کد مطلب:153893 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:152

ابن سعد در سر دو راهی
بنوشته مورخین ابن زیاد قبلا عمر بن سعد بن ابی وقاص را به حكومت ری منصوب نمود ضمنا چهار هزار سپاهی تجهیز شده بودند كه عمر بن سعد ضمن ایفاء مأموریت محوله به جنگ با مردم دیلم بپردازد و چون امام حسین (ع) وارد كربلا گردید و حر گزارش آن را برای ابن زیاد فرستاد عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد گفت: سر الیه فاذا فرغت فسر الی عملك.

«یعنی اول برو كار حسین (ع) را تمام كن وقتی از او فارغ شدی آن گاه به سوی محل خدمت خود (ری) برو.»

عمرسعد: مرا از این كار معاف دار؟

ابن زیاد: بسیار خوب فرمان حكومتی را به ما رد كن؟

عمرسعد كه چنین انتظاری نداشت و فكر انصراف از حكومت ری در مخیله اش خطور نمی كرد دچار حیرت شد و لذا یك شب مهلت خواست و با اطرافیان خود به مشورت پرداخت همه او را منع كردند.

حمزه پسر مغیرة بن شعبه خواهرزاده ابن سعد بوی گفت: انشدك الله یا خال ان تسیر الی الحسین فتأثم عند ربك و تقطع رحمك فو الله لان تخرج من دنیاك و مالك و سلطان


الأرض كلها لو كان لك خیر لك من ان تلقی الله بدم الحسین.

«ترا بخدا دائی! مبادا بسوی حسین بروی كه نزد پروردگارت گنه كار و قطع كننده رحم خواهی بود بخدا سوگند اگر تمام دنیا از آن تو باشد و پادشاه همه جهان باشی و از آن دست بكشی بهتر است از اینكه خدا را ملاقات كنی در حالیكه خون حسین را بزمین ریخته باشی».

ابن سعد گفت: انشاء الله آنچه گفتی خواهم كرد و تمام شب را در فكر بود و این اشعار را می خواند:



1- دعانی عبیدالله من دون قومه

الی خطة فیها خرجت لحینی



2- فو الله لا ادری و انی لواقف

افكر فی امری علی خطرین



3- أاترك ملك و الری منیتی

ام أرجع مذموما بقتل حسین



4- و فی قتله النار التی لیس دونها

حجاب و ملك الری قره عین



1- «عبیدالله از میان همه اقوام مرا انتخاب و به سرزمین (ری) حكومت داد».

2- «پس بخدا قسم متحیرم كه كدام یك از این دو امر خطیر را برگزینم.»

3- «آیا ری را كه مورد اشتیاق و آرزوی من است رها كنم یا دست به خون حسین بیالایم و با مذمت فراوان بخانه برگردم».

4- «جزای كشتن حسین آتش جهنم است كه گریزی از آن نیست اما حكومت ری هم نور چشم من است [1]



[1] اعيان الشيعه ج 1/ص 598 - كامل ج 3/ص 379 - مقاتل الطالبين ص 112 - حياة الحسين ج 3/ ص 13 - طبري ج 7/ ص 308 - كامل ج 4/ص 52.

عمر بن سعد با آن كه شخصا يك انسان پست و بي ارزشي بود ليكن به لحاظ موقعيت پدرش كه از ياران رسول خدا (ص) و يكي از فاتحين صدر اسلام بود و مخصوصا عراق به دست او فتح شده بود، و يكي از شش نفري بوده كه عمر بن خطاب آنها را كانديداي خلافت معرفي كرد در ميان مردم موقعيتي داشت و ابن زياد از اين موقعيت سوء استفاده كرد، به اضافه اينكه ابن زياد دريافته بود كه هر كس مسئوليت كشتن حسين را به عهده نمي گيرد و از عدم ثبات فكري و نقاط ضعف ابن سعد آگاه بود به او پيشنهاد كرد و او هم پذيرفت اما دلايل پستي و بي ارزشي وي:

1- اقدام به قتل حسين بن علي پسر فاطمه كه با اين عمل دنيا و آخرت خود را تباه ساخت.

2- مسلم بن عقيل كه به او پيشنهاد وصيت مي كند به خاطر جلب رضايت ابن زياد از پذيرش وصيت مسلم خودداري مي كند تا اينكه ابن زياد به او اجازه پذيرش مي دهد.

3- با توجه باينكه وصيت مسلم سري بود ليكن عمرسعد علني نمود كه مورد توبيخ ابن زياد قرار گرفت و گفت لا يخونك الامين ولكن قد يؤتمن الخائن «شخص امين خيانت نمي كند ليكن گاهي خائن را امين قرار مي دهند» كه در اين جمله ابن زياد او را خائن معرفي مي كند.

4- فرمانده كل قواي كفر در صحراي كربلا پس از شهادت حسين (ع) زره امام را غارت كرد و پوشيد كه با اين عملش به سپاهيان كوفه جرئت داد تا خيام حرم حسيني را غارت كنند و البسه و زر و زيور آل رسول خدا و زنان و دختران بني هاشم و علويين را به يغما برند!

5- عمرسعد آن قدر پست و بي اراده بود كه براي صحه گذاشتن به قتل امام حسين، منكر همه چيز مي شود چنانه مي گويد:



يقولون ان الله خالق جنة

و نار تعذيب و غل يدين



«مردم مي گويند كه خداوند بهشت و دوزخي آفريده و انسانهاي گنه كار را با دستبندهاي آتشين عذاب مي كند».